- غمز کردن
- سخن چینی کردن، راز کسی را فاش کردن
معنی غمز کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- غمز کردن
- راز آشکار کردن، سخن چیدن سخن چینی کردن سعایت کردن، سرکسی را فاش کردن راز شخصی را آشکار نمودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژیدن
اندوه بردن غم کشیدن غصه خوردن، در اندوه دیگری متاثر شدن دلسوزی کردن شفقت داشتن، افسوس خوردن متاسف شدن
ترابردن
الفنجیدن، انباشتن، فلنجیدن، انباشته کردن
ابتداء، بنیاد کردن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
گشاده کردن (در و مانند آن) گشوده کردن مفتوح ساختن، وا کردن گره
ساخته کردن آماده کردن، دادن زاد و توشه و اسباب سفر، غذا دادن، سازواری کردن سازگار بودن، بزم نهادن: آراستن بزم، آهنگ کردن عزم کردن، آغاز کردن آغازیدن، کوک کردن (آلت موسیقی ساعت)، پیش گرفتن اجرا کردن، کشیدن (صورت) ترسیم
فلنجیدن گرد آوردن، افزودن گرد کردن اندوختن گرد کردن گرد آوردن: (اموال بسیار جمع کرد)، فراهم کردن غند کردن: (لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کنند)
استوار و قطع کردن
دستور دادن فرمودن
ترابردن، دریافتن گمان کردن نقل کردن و بردن چیزی از جایی بجای دیگر، توجیه کدرن تعبیر کردن قیاس کردن: (این مطلب را بر چه حمل میکنید ک)
جهیدن جست برداشتن
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
فرق کردن
تاختن حمله کردن تعرض کردن
خشم گرفتن، خشمگین شدن
ناپدید کردن، پنهان کردن
جستن، جهیدن، خیز برداشتن
غریدن، بانگ مهیب برآوردن
جنگ کردن با کافران در راه خدا
خشم آوردن، غضب کردن، خشمناک شدن
خطا کردن، به خطا رفتن، اشتباه کردن
جمع آوری کردن، فراهم آوردن، گرد کردن
اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی
کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن